نقل قول یکی از دوستان

سلام

به به از این روزهای زمستون که بالاخره یکم برامون برف فرستاد.یاد روزهای برفی دانشگاه بخیر که گاهی باعث لغو امتحانات می شد.

در یکی از نظرات پست قبلی اینطور بیان شد که اگر دوستان نظر، پیشنهادی و یا پست جدیدی می خواهند داشته باشند می توانند ایمیلی را در این خصوص ارسال کنند تا عین متن آنها در پست بعدی به نمایش گذاشته شود. یکی از دوستان عزیز بنام آقای نیما معمار درخواست پست جدیدی نمودند که متن ایشان عیناً نقل می شود :   

«سلام خوبیید؟! وقتی اس ام اس بازدید از این وب لاگ بدستم رسید فهمیدم هنوزم کسایی هستن که از رفقای قدیمیشون یاد می کنن! خیلی خوشحال شدم. شاید اون وقت تنها چیزی که می خواستم این بود که خودمو به اینترنت برسونم ولی نشد! تا شب که برگردم خونه تمام خاطرات کلاسها و استادا برام مرور شد. رفتم تو سایت دیدم بعضیها سر زدن ولی مطمئناً تعداد اس ام اس هایی که فرستاده شده باید خیلی بیشتر از اینا باشه. راستش این بی انصافی که نخواهیم اهمیت بدیم.تو دنیای متمدن پر از استرس حال حاضر که فقط از صبح تا شب در فکر این هستیم که چطور به برآورد نیازهامون بپردازیم واقعاً چه چیز برای آرامش و طراوت ذهن مفیده؟با تمام این مشکلاتی که ما آدما خواسته یا ناخواسته برای خودمون درست کردیم و یا اختیارمون توسط جامعه و دیگران برش خورده، یکی پیدا شده که ماها رو دور هم جمع کنه. مهم نیست که این شخص کیه؟ولی مهم اینه که شاید این دور هم جمع شدن سبب خیری بشه که مشکلات بعضی هامون حل بشه و باعث بشه از فشارهای عصبی روزانه برای مدتی دور شویم. همیشه یاد آوری از خاطرات گذشته باعث می شه که آدم سرمست بشه و در برخی از موارد این ارتباطات مجدد حتی باعث شده که راههای جدیدی برای از پیش رو برداشتن مشکلات برای انسان باز بشه. خود من در یکی از این ارتباطات که با یکی از همین بچه های دانشگاه بعد از چند سال برام پیش اومد تونستم یکی از اساسی ترین مشکلاتم را حل کنم و حتی باعث شد که ارتباط صمیمی تری پیدا کنیم و به شناختی متفاوت تر از شناخت دانشگاه نسبت بهم برسیم و از طرح ها و برنامه هایی که در آینده می تونیم با هم داشته باشیم بیشتر صحبت کنیم. میدونم شاید همگی ما تو طول روز اینقدر گرفتار باشیم که حتی وقت نداشته باشیم بخودمون فکر کنیم اما هیچ وقت یادمون نره که شایداین وب لاگ راهی باشه که بتونه ما رو از مشکلاتمون آزاد کنه و دریچه های بسیاری را پیش رویمان باز کنه که این چند صبا زندگی را با قدرت و امید بیشتر سپری کنیم. پس بی اهمیت نباشیم. خرد چراغ راهتان.» 

 

شاد باشید. منتظر نظرات شما

نظرات 9 + ارسال نظر
حسین شعله پر پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ب.ظ

نیما جان، کی میخای دست از این پاچه خاریات برداری؟
آخه من باید چقدر وقت صرف تعلیم و تربیتت کنم و تو یاد نگیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از شوخی گذشته، خوب راست دیگه بابا، چرا نیمیاین نظر بدین؟
بلکه 1 بار دیگه رفتیم بچه تهرون 1 قلیونی کشیدیم!!!

سلام

حسین جان تمام سعی من اینه که بچه ها را دور هم جمع کنم.البته اگه دیگران کمی تلاش کنند.بازهم جای شکرش باقی است که شما نظر گذاشتید.البته برای آینده برنامه های بسیاری داریم.اگر بچه ها تشریف بیاورند و نظر بگذارند تا آمار درستی از آنها ثبت شود.

مونا نصراله کاشانی پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ

سلام خیلی خوشحالم که میتوینم اینجا دوباره همدیگرو پیدا کنیم
دستتون دردنکنه کار خیلی قشنگی کردین
یاد روزهای برفی دانشگاه بخیر

سلام

از لطف شما بسیار متشکریم. اگر با دوستان دیگر در ارتباط هستید خوشحال می شویم به آنها هم اطلاع بدهید.شاد باشید.

مهرداد مالکی جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ق.ظ

سلام دوباره به همگی
یه عکس با حال و مشتی از بچه ها دارم که به زودی می فرستمش.

سلام

مهردادجان٬ اگر با عکس دوست داشتی پیامی داشته باشی به ایمیل بفرست تا در پست بعدی نمایش داده شود.

مونا یعقوبی جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام
خیلی جالبه
خیلی خوشحالم که از کسایی که یه روزی با هاشون همدوره بودم حالا بعد از این همه سال خبر دارم

سلام

خانم یعقوبی از اینکه سر زدید و نظر گذاشتید واقعاْ تشکر می کنیم. به خیلی ها اس ام اس زدیم و خواهش کردیم که دیگر هم دوره ایها را هم مطلع کنند شاید از این طریق عده ای که می خواهند از دوستان دیگر خبر بگیرند به مقصود برسند.شاید شما هم دیگران مطلع کرده باشند.امیدوارم که این تلاش به نتیجه برسد البته با همکاری دوستان.شاد باشید.

محسن میرطاهری جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ

من دنبال بهروز نانکلی میگردم

آقا محسن سلامت کجاست؟سراغ نانکلی میتونی از عسگری موحد بگیری.

حجت محرابی شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:41 ب.ظ

سلامی از دهن به رودهن
سلامی از ته کلاس به اونا که جلو مینشستن
سلامی از روز اول دانشگاه به اونا ای که جوو دانشجویی گرفته بودشون
سلامی از ته صف مینی بوس به اونایی که جلو بودن تا برام جا بگیرن
سلامی از ته همون مینی بوس که داردم توش داد میزنم به اونا که تو تاریکی تونل همدیگرو نمیدیدین
سلامی از طرف شهاب به اونا که از دستش قایم میشدن
سلامی از ته بازم صف ژتون غذا به اونا که نوبتشونه تا ۵ تا هم باسه ما بگیرن
سلامی از من به اونا که وسط صف سلف واستادن تا اون ۵ تا رو لای ۲۰ تای دیگه بزارن و بگیرن
سلامی از بخار سرد صبح تو مینی بوس به اونا که با تاکس و گرم میرفتن
سلامی از روی ترس به فائض
سلامی از روی خشم به شهاب
سلامی از روی احترام به وحدانی
سلامی از ته دل به شما
سلام به شمایی که هر ترم از جلو پمپ بنزین تو صف بودین تا طبقه دوم بانک ملی که پول مفت و بدین به دانشگاه
سلام به شما که هر ترم ساختمان اداری رو مثل مرغ سرکنده تواف میکردید که یه کاغذ و از این پنجره به اون پنجره و از این اتاق به اون پنجره و از همون اطاق به همون پنجره ببرید که بتون بگن دانشجو
سلام به اشما که تا زنگ ۷-۸ کلاس داشتن و وقی میومدن بیرون دیگه الاغ هم پیدا نمیشد که بیارتون تهران
سلام به شما که هنوز پشت شیشه ها دنبال نمرتون میگردین
وسلام به شماکه ......

سلامی به حجت محرابی
سلامی به سر زدنت
سلامی به تقلب های سر امتحان
سلامی به آزاد و اذیتهای صارمی
سلامی به کلاسهای مختلط و جوو تیکه انداختن
سلامی به اونهایی که دوتا دوتا غذا می خوردند
سلامی به اونهایی که اومده بودن رودهن نه بیرمنگام
سلامی به کلاس ترم اول مخلص آبادی
سلامی به Do u understand مخلص آبادی
سلامی به ترک کلاس مخلص آبادی
سلامی به توجیح غنواتی
سلامی به انفجار کلاس مخلص آبادی
سلامی به کلاس 90 نفری گل آقایی که بنده خدا کامل گیج شده بود
سلامی به کلاس اصول و روش صارمی که به گریه افتاد
سلامی به........................

بقیه اش بچه ها بگن.

مجید حق دوست &فرنوش فولادپور شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ب.ظ

سلام دوست عزیز لطفا آهنگ بهتری را انتخاب کنید ادم به یاد بدهکاری می افته لطفا اهنگ یار دبستا نی را بذارید

راستی کسی از حمید بختیاری خبر داره!

سلام

چشم آقا مجید آهنگ دیگه ای می زاریم. یار دبستانی نداریم اگه داری به ایمیل بفرستد.

پرهام سرابی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام به تمام بچه های هم دوره دانشگاه
سلام به روی ماه تک تکتون . دلم براتون تنگ شده
خدا عمر بده کسی رو که این فکر به سرزش زدکه همه دور هم جمع بشیم
نمی دونید وقتی تو خیابون یا جایی یکی از بچه های دانشگاه رو میبینم خیلی خیلی خوشحال می شم

شهاب شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:10 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد